دانلود آهنگ چرا همه رفته بودناشونو میذارن واسه پاییز
دانلود آهنگ عاشقانه دکلمه چرا همه رفته بودناشونو میذارن واسه پاییز با کیفیت عالی
دکلمه جمشید اگه پاییز اینقدی که تو میگی خوبه
ترانه جدید رادیو چهرازی یاد بعضی نفرات در گردش فصول
متن ترانه چرا همه رفته بودناشونو میذارن واسه پاییز
صبح زود بیدار میشی میبینی حیاط شده طوفان رنگ و رنگ
میگه کجاش دلگیره؟نِگا نارنگیا رو نِگا نارنجیارو
میگم جمشید نارنجی چیه؟مهر ، آبان ، وای از آذر.چجوری بگذرونیم امسالو؟
تولد جمشید آبانه.خوب معلومه خوشش میاد.راه میره میگه دنیا یعنی محاسنِ پاییز
میگم خوب مثلا چنتا مثال بزن از این محاسن
میگه دلبر لباس قشنگارو از تو گنجه در میاره ، پایین کمی لخت ، بالا کت و کلفت آدم حظ میکنه
میگم اولا چشِتو در میارما!دوما اینکه نصفش معایبه
حیف تابستون نبود که همش لخت؟
میگه حالا دلبر هیچی ، شبا رو چی میگی؟مگه تو خودت عاشق شبا نیستی؟پاییز همش شبه دیگه.نصف روز غروبه
میگم آقا ما دوساعت شب بسمونه.زیادم هست
میگه چایی از دهن افتاد
جمشید اگه پاییز اینقده که تو میگی خوبه ، چرا ما هرسال روز اول پاییز دلمون خالی میشه؟
چرا ما بلد نیستیم؟
چرا همه رفته بودناشونو میزارن واسه پاییز؟
چرا پاییز هیشکی بر نمیگرده؟
جمشید یه سیبیل نازک داره ، سفید شده.خیلی ساله اینجاست.همه ی پاییزای
آسایشگاهو دیده.میگه این درخت بزرگه نا نداره وگرنه بهت میگفتم پادشاه فصلا یعنی چی
میگم جمشید یادته هشت ده سال پیشا این زن و شوهر اتاق بغلیه رو؟
یارو سیبیل از بنا گوش در رفته هه رو میگم
آبان بود یا آذر؟که مدیریت قدیمیه درو با لقد شیکست رفت تو.دید دست همو گرفتن تیکه و پاره رفتن که رفتن.پاییز نبود؟
یه قلپ چای میخوره میگه آره یادمه
جمشید اون یارو که ته راهرو مینشست چی؟هی بهش میگفتیم حیف تو نیست؟برو دنبال
یه کار آبرو مند.یه کلمه حرف نمیزد فقط آروم میگفت همینه آبرو.لاغر بود.اصن نفهمیدیم
چرا آوردنش قاطی ما.یادته در حیاطو زدن رفتیم وا کردیم کسی نبود؟گذاشته
بودنش پشت در.بی حقوق با چشِ بسته.آبروشم دستش بود
پاییز بود بابا
جمشید پا میشه میره کنار پنجره فک میکنه ما حالیمون نیست.هرسال همینه کارش
میگم جمشید پس کدوم رنگا قراره حال ما رو خوب کنن ما مرخص شیم بریم پی کارمون؟
اونیکی یادته رشید بود دستاشو تکون میداد؟با یه عینک و سرِ
فرفری وسط راهرو میگفت لبت کجاست که خاک چشم به راه است؟
یه بارم خیال کردیم داره واسه دلبر میخونه نزدیک بود سیراب شیردونش کنیم.چی
شد اون؟عشقِ صف نونوایی بود.هرچی از مدیریت پرسیدیم جواب سربالا داد.پاییز نبود؟
همین وقتا بودا جونِ تو
که دیگه از نونوایی برنگشت
جمشید نشسته رو زمین کنار دیوار تکیه داده خیره به روبرو.عین هرسال.میشینم
کنار دستش پای دیوار.میگه وردار یه نارنجی بزن رها کن این حرفارو
دوتا پر نارنجی میذاریم کف دستمون دراز میکنیم جلوش ، بیا تو ام بزن
یارو غریبه هه میگه چیه؟با کی کار داری؟
میگم جمشید خودتو لوس نکن بابا نارنجی رو بزن بلند شو بریم تو حیاط
میگه جمشید کیه دیوونه؟بده به من اون داروی نظافتو
گفتم برو پی کارت
نشسته تکیه به دیوار.میگم اگه نیای تنها میرما
تولد جمشید آبانه
عین همون آبانی که هرچی در زدیم وا نکرد.نشست کنار دیوار
خیره موند تا پاییز هر سال
رفتیم به مدیریت گفتیم ببخشین چرا اسم جمشیدو تو این کاغذتون ننوشتین؟گفت جمشید
کدوم بود؟گفتیم همون که تولدش آبانه.حالام آبانه دیگه.پس چرا نیست؟اینم پاییز
جمشید میگه یه چای دیگه بریزم؟
میگم چایی نمیخوام.بیا بشین پاییز خیلی یادتو میکنم
از پنجره ی اتاق میبینمش وسط حیاط زردا و نارنجیا رو با پا هم میزنه ، میخنده ، میخونه :
پدشاهِ فصلا پاییز
حبیب – آسایشگاه چهرازی